داستان ۴ دیوانه‌ای که بعدها ستایش شدند


داستان ۴ دیوانه‌ای که بعدها ستایش شدند
آرتور شوپنهاوئر(Arthur Schopenhauer)‏ یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید در جایی گفته است که: «حقیقت سه مرحله را پشت سر می‌گذارد، اول به سخره گرفته می‌شود، دوم به شدت مورد مخالفت قرار می‌گیرد و سوم به‌عنوان یک امر بدیهی پذیرفته می‌شود».

شکاک بودن لازمه کار دانشمندان و محققان است تا هر موضوع مسخره، جنون‌آمیز و نامربوطی به حوزه علم راه پیدا نکند. اما در تاریخ علم نمونه‌های فراوانی از دانشمندانی وجود دارد که از آن‌ها به عنوان دیوانه و یا حتی شارلاتان نام برده شده اما گذر زمان و پیشرفت‌های علمی و پژوهشی نشان داده که حق با آن‌ها بوده است و حتی سال‌ها پس از مرگ‌شان مورد تقدیر قرار گرفته‌اند و جوایز مختلف و معتبری هم‌چون جایزه نوبل به آن‌ها تعلق گرفته است.

بسیاری از عقاید پزشکان مشهور و محققان علم طب در زمان خودشان رد شد و آن‌ها متهم به دیوانگی و حتی فریب‌کاری شدند اما بعدها اثبات شد که حق با آن‌ها بوده و یافته‌های آنان کمک شایانی به بهبود وضعیت زندگی جوامع انسانی کرده است. در این مقاله با ۴ نفر از این دانشمندان آشنا می‌شویم.
 

ویلیام هاروی
ویلیام هاروی (William Harvey) یک پزشک انگلیسی بود که در قرن هفدهم میلادی می‌‌‌زیست. او اولین کسی بود که جریان خون در قلب، مغز و کل بدن را با جزئیات تشریح کرد. هاروی در سال ۱۶۲۸ میلادی کتابی را تحت عنوان «در حرکت قلب و خون» منتشر کرد. این کتاب در نمایشگاه کتاب فرانکفورت توزیع و چاپ شد. در این کتاب ساختار قلب و شریان‌های بدن تشریح شده بودند و برای اولین بار اعلام شده بود که خون از قلب عبور می‌کند و نه از کبد (عبور خون از کبد یک باور قدیمی در بین مردم و جامعه پزشکان آن دوره بود).

جالینوس فلیسوف و پزشک قرن ۲ سالیان پیش وجود گردش خون در بدن را اعلام کرده بود. او در اظهاراتش گفته بود که خون از مواد غذایی در کبد ساخته می‌شود و پس از ساخته شدن کبد خون را به سمت چپ قلب و شش می‌فرستد. گرچه بسیاری از گفته‌های او نادرست بود اما مردم هنوز پس از ۱۵۰۰ سال به گفته‌هایش ایمان داشتند. از همین رو یافته‌های هاروی مسخره و غیرقابل باور تلقی شد. بدین ترتیب هاروی از جامعه پزشکان طرد شد و خلوت‌نشین شد. هاروی در جایی گفته بود که: «زندگی در خلوت و خردمندانه بسیار بهتر و رضایت‌بخش‌تر است. باید به انتظار نشست تا روزی حقیقت آشکار شود» (منبع).


گرگور مندل
حتما همه شما نام گرگور مندل (Gregor Mendel) را از کتاب‌های علوم و زیست‌شناسی دوران مدرسه به خاطر دارید. مندل پدر علم ژنتیک نوین لقب گرفته است. او یک راهب بود که در ابتدا برای امرار معاش به کشاورزی روی آورد اما بعدها با نبوغی که داشت منشا تحولات عظیمی در علم زیست‌شناسی به‌ویژه شاخه ژنتیک شد.

او کار و فعالیت خود را روی نخود فرنگی و دورگه‌گیری از این گیاه آغاز کرد. او در زمان خود یک دیوانه تلقی می‌شد اما بعدها به خاطر آزمایش‌ها و تحقیق‌های علمی خود بسیار مورد احترام قرار گرفت. باغ گیاهان نخود مندل به او کمک کرد تا به پدیده ژن‌های غالب و ژن‌های مغلوب پی ببرد، مقوله‌ای که تا سال‌ها پس از مرگ او از سوی جامعه دانشمندان پذیرفته نشد. تا پیش از مشاهدات مندل دانشمندان معتقد بودند که توارث صفات براساس تلفیقی از دو ژن والد تظاهر می‌یابند و بنابراین میانگینی از صفات والدین هستند. مندل در سال ۱۸۸۴ میلادی فوت کرد و عقاید او چند دهه بعد در اوایل قرن بیستم میلادی مورد بازبینی و پذیرش قرار گرفت (منبع).
 
 
ایگناز سِمِل‌ویس
داستان زندگی ایگناز سمل‌ویس (Ignaz Philipp Semmelweis) نمونه بارز لجاجت و عنادورزی جاهلان برای پذیرش حقیقت است. ایگناز سمل‌ویس را یکی از اولین پیشگامان ترویج قوانین ضدعفونی می‌دانند. او را با عنوان نجات‌دهنده مادران نیز می‌شناسند چرا که دریافت پزشکان با ضدعفونی کردن دست‌هایشان پیش از انجام زایمان می‌توانند نرخ تب زایمان و مرگ مادران را تا مقدار زیادی کاهش دهند. تب زایمان در بیمارستان‌های میانه قرن نوزدهم شایع بوده و با میزان بالای مرگ‌ومیر (۱۰ تا ۳۵ درصد زنان حامله) همراه بوده ‌است. سمل‌ویس در ۱۸۴۷ میلادی هنگام کار در بیمارستان عمومی وین روش شست‌وشوی دست‌ها پیش از زایمان با کلسیم هیپوکلریت را ارائه داد؛ در این بیمارستان نرخ مرگ‌ومیر مادران در حین زایمان به‌دست پزشکان، سه برابر بیشتر از قابله‌های بیرون از بیمارستان بود. او کتابی نوشت و نتایج کارش را در آن منتشر کرد.

به‌رغم آشکار بودن کاهش مرگ‌ومیر به زیر یک درصد با روش سمل‌ویس، جامعه پزشکی آن زمان تحقیق‌ها و نتایج کارهای او را نپذیرفت. برخی پزشکان از این که سمل‌ویس به آن‌ها پیشنهاد شستن دستان‌شان را پیش از زایمان می‌داد ناراحت می‌شدند و سمل‌ویس نمی‌توانست با آموخته‌های علمی پزشکی آن زمان پاسخی علمی به آن‌ها بدهد. در آن زمان کسی نه تنها روش سمل‌ویس را پی نگرفت بلکه او را در سال ۱۸۶۵ میلادی به تیمارستان فرستادند. ۱۴ روز بعد، در آنجا به‌دست نگهبانان مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت و در سن ۴۷ سالگی درگذشت. روش سمل‌ویس سال‌ها پس از مرگش گسترش یافت، زمانی‌که لویی پاستور توانست نظریه میکروبی بیماری‌ها را ارائه دهد و جوزف لیستر کار بر روی میکروب‌شناسی را آغاز کرد (منبع).


فرانسیس پیتون راوس
فرانسیس پیتون راوس (Francis Peyton Rous) یک آسیب‌شناس بود. او کشف کرد که ویروس‌های مشخصی ممکن است در توسعه انواع خاصی از سرطان نقش داشته باشند. در سال ۱۹۱۱ میلادی، در حالی که او در دانشگاه راکفلر در شهر نیویورک مشغول به کار بود، اعلام کرد که سارکوم (Sarcoma) در حال رشد در مرغ بیمار می‌تواند از طریق تزریق عصاره عاری از سلول تومور به مرغ سالم منتقل شود. در آن زمان تحقیق‌ها و یافته‌های علمی او از سوی جامعه پزشکان مورد تایید قرار نگرفت و ۵۰ سال بعد گفته‌های او اثبات و او مفتخر به دریافت جایزه نوبل در زمینه فیزیولوژی و طب شد. پژوهش‌های اولیه راس منجر به ایجاد مسیر جدید در تحقیقات سرطان‌شناسی شد که به موجب آن مشخص شد ویروس‌ها می‌توانند عامل انتقال تومورهای سرطانی باشند (منبع).

منابع: metabunk/ famousscientists/ biography/ Britannica/ nobelprize